سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از شیر مرغ تا......جون آدمیزاد!!


درباره وبلاگ


سارا
سلام دوست گلم... .به وبلاگ خودت خوش اومدی...من سارام.یه دختر شوخ و شیطون که همیشه میخندم و دوست دارم دیگران رو هم شاد کنم. امیدوارم تو این چنددقیقه ای که اینجایی بهت خوش بگذره و بازم برگردی..!!! راستی یه چیز خیلی مهم!! نظر یادت نرررره!!!!






امکانات جانبی


سلاااااااااام به همه ی دوستای گلم!!! چیه چرا اینجوری نیگا میکنین؟؟؟خودمم به خدا!!!یعنی اینقد بهم نمیاد زود آپ کنم؟؟

·          خب....بیخیال ...خوبین؟؟منم خوبم!!البته نه چندان!!خب به هر حال شمام بودین حال و روز بهتری نداشتین چون امتحانا(دعا کنید بیست شم..) و .....خرداد (دعا کنید زود تموم شه..گیج شدم)و....امتحان تیزهوشان(دعاکنین قبول شم..) و.....امتحان نمونه(اینم همینطور..) و.......مرحله دوم تیزهوشان(بیزحمت واسه اینم دعا کنین..!) و....کللللی امتحان دیگه(حالا شاید من بخوام تا فردا همینجوری امتحان بنویسم!شما باید همشو بخونین؟؟!!!)

هیچ اتفاق خاصی نیفتاده که بخوام تعریف کنم منتظر نباشین!!!!در ضمن مامانمم دم به دقیقه میگه سارا برو درستو بخون نمیذاره بشینم پای کامیم!!

آهان یه مطلب مهم....خیلی مهم!!!...یعنی خیلی خیلی مهم!!!
یه بار دیگه م گفتم که این وبلاگ یه جمع دوستانه و یا حتی خونوادگیه!!!لطفا این جمع رو بهم نزنید!!!متشکرم!چون اونموقع مجبور میشم کامنت های نامربوط برخی از دوستان(!)که شایدم نشه اسمشون رو "دوست "گذشت رو حذف کنم...متاسفم...!

خب...!تاحالا تعداد دوستاتونو شمردین؟؟چندنفرن؟؟با کدوماشون صمیمی هستین؟؟کدوماشون دوستای معمولی به حساب میان؟؟کدوماشون واقعی؟؟
اصلا فرق بین دوستای معمولی و واقعی رو میدونین؟؟یکی از مهمترین فرقاش اینه که همیشه دوستای واقعیمون رو از ته ته ته ته دل و خیلی دوست داریم....
بقیه شم میتونه اینا باشه....::

ــ یک دوست معمولی هیچ گاه نمی تواند گریه ی تورا ببیند

ــ یک دوست واقعی شانه هایش از گریه ی تو تر خواهد شد

ــ دوست معمولی اسم کوچک والدین تو را نمی داند.

ــ دوست واقعی شاید تلفن آن ها را جایی نوشته باشد

ــ دوست معمولی یک جعبه شکلات برای مهمانی تو می آورد.

ــ دوست واقعی زودتر به کمک تو می آید و تا دیر وقت برای تمیز کردن می ماند

 

ــ دوست معمولی ازاینکه هنگام خواب به او تلفن کنی متنفر است..

ــ دوست واقعی می پرسد چرا نتوانستی زود تر تماس بگیری؟

 

ــ دوست معمولی دوست دارد به مشکلات تو گوش دهد .

 

ــ دوست واقعی سعی در حل آن ها میکند

                                                                         ــ دوست معمولی مانند مهمان رفتار می کند و منتظر می ماند از او پذیرایی شود

 

ــ دوست واقعی به سوی یخچال رفته و از خود پذیرایی می کند

 

ــ دوست معمولی می پندارد که دوستی شما بعد از یک مرافعه تمام می شود

ــ دوست واقعی می داند که بعد از یک مرافعه دوستی شما محکم تر می شود

یک دوست واقعی کسی است که وقتی همه تورا ترک کردند باتو می ماند..

بای تا های...
موارد تاکیدی:نظررر یادتون نره!!

 


به به به به به... سلام برو بچز گل گلدون!  چطورین؟خوبین؟خوشین؟ چقد قد کشیدین ماشالله!!!من نبودم جام خالی بود تو نت؟ همتون دق کردین؟ غُصه خوردین؟ میدونم!!!!

ااااااه....اینجا چه خبره!؟!این همه گردوخاک و تارعنکبوت و ....اینا چیه آخه؟؟حالا خوبه فقط سه چارماه ناقابل نبودمااا!!(ببخشید بخدا اینقدر آپ نکرده بودم اصلا روم نمیومد بیام اینجا!)

من که این چندوقته خیلی بهم خوش گذشت! خب به هرحال عید و بیکاری و علافی و...!!ولی خداییش هرچی خوش گذرونده بودیم این یه ماه آخری کوفتمون کردن!! بس که امتحان گرفتن!!مگه مغز ما بدبختا چند گیگ جا داره که این همه کتاب و جزوه و دفتر و مبتکران و دیگر چرت و پرتا(!) توش جا بشه؟؟؟!!

خب!!روشی که در زیر ملاحظه میفرمایید(!) چیزیه که چندوقت پیش یه جایی خوندم و دیدم که در مورد

منم داره اجرا میشه!این مدل جدیدترین متد روز دنیاس واسه درس خوندن!که والدین گرامی روی بنده

امتحانش کرده اند و میکنند و خواهندکرد!!

مثلا الان تازه رفتم تو اتاق که خیرسرم خربزنم!!

داری میخونی؟

من:

5 دقیقه بعد:

 نخوابی؟

من:

5 دقیقه بعد:

 نخوابیا!

من:

 5 دقیقه بعد:

آفرین بخون

من:

5 دقیقه بعد:

میخونی؟

من:

5 دقیقه بعد:

 بخون بخون مزاحمت نمیشم!!

من:

... (این داستان ادامه دارد تا شب)

.
خب!!این از این!
حالا یه چیزی!!فردا....خب؟تولد دوستمه!یه دوست باحال بامزه که سه ساله باهمیم!اگه تا حالا خدای

نکرده(!) پاتون رو گذاشته باشین تو قسمت نظرات صددرصد میشناسینش!

کیانا جون تولدت مبارک!! 
موزیک لطفا!!
تولد تولد تولدت مبارک          مبارک مبارک  تولدت مبارک
بیا شمعا رو فوت کن....
مهمونای عزیز همه دست دست دست....!
خب دیگه بریم سراغ کیک!

 

خب!!اینم  از این!
یه وقت باخودتون نگین این ساراهه خله یا چله این همه چیزو یه دفعه ای باهم داره پست میکنه ها!ولی چون خودم به خودم اطمینان دارم که حداقل تا آخر خرداد و امتحانا و..... نمیتونم به هیچ وجه الوجوه بیام نت خواستم واسه اوقات فراغتتون یه کاری کرده باشم!!

اولش خواستم یه شعر خوشمل بذارم ولی وقتی تو مدرسه واسه بروبچ خوندمش گفتن خیلی سوووووزناکه!منم چون الان خودم خوشحالم نمیخوام شما رو ناراحت کنم!باشه واسه دفعه ی بعدی!
امروز آخرین روز مدرسه بود!منم که سومم بنابراین آخرین روزی بود که با دوووووستام سر یه کلاس مینشستم!!وقتی ازشون خدافظی کردم گریه م نیومد ولی وقتی فکر میکنم میبینم خیلی ضایع بود گریه

نکردم!!لااقل واسه حفظ ظاهر!بچه های اون یکی کلاس انگار عزاداری راه انداخته بودن!ولی کلاس ما

طبق معمول هررهر کرکر خنده بود!!انگاااار نه انگار که روز آخره!باید دلمون برا همدیگه تنگ بشه مثلا!!(دلم واسه هشت تا از دوستاااام خیلی تنگ میشه...!)ولی خداییش امسال خیلی خیلی خیلی خوش گذشت!حرص هرچی معلم و ناظمه درآوردیم!کلاسمون معروف شده بود هر اتفاقی تومدرسه

میفتاد اتوماتیک میفتاد گردن ما!با این حال معلما دوسمون داشتن خداییش دخترای خوبی بودیم!نمونه ش من!!به این خوبی ....گلی... ماهی!!

خب!اینم از این!
تاحالا به فکرتون رسیده بود که شاعرا هم کل کل راه میندازن؟؟میگی نه؟نیگا کن!!

حافظ:
اگر آن ترک شیرازی به­دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
صائب تبریزی:
اگر آن ترک شیرازی به­دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آن­کس چیز می­بخشد، ز مال خویش می­بخشد
نه چون حافظ که می­بخشد سمرقند و بخارا را
شهریار:
اگر آن ترک شیرازی به­دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و معنارا
هر آن­کس چیز می­بخشد بسان مرد می­بخشد
نه چون صائب که می­بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می­بخشند
نه بر آن ترک شیرازی، که برده جمله دل­ها را
محمد عیادزاده:
اگر آن ترک شیرازی به­دست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، به­دست آورد دنیا را
نه جان و روح می­بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال­ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پاها را
فقط می­خواستند این­ها، بگیرند وقت ماها را ..!!!

منبع:khodamokhodet1388.parsiblog.com
خب...!اینم از این!!!دیگه خسته شدم شما رو هم خسته کردم ببخشید!این آپ خیلی خیلی خیلی خیلی طولانی شد!(حالا نه اونقدرا!)
دووووووستون دارم!دلم براتون خواهد تنگید(فعل نو=از مصدر تنگیدن!)
نظرررررررر بذاریناااا ...میدونم میذارین منتها گفتم یادآوری کنم!!نظر قبلیاتونو دیدم ذوقمرگ شدم!
بای!


سلاااام.خوبین؟خوبم!!پوزخندببخشید دیر آپ کردم. امتحان داشتم!ممنون از نظراتون!
حوصله ندارم زیاد بنویسم دفعه ی قبلی کلی زحمت کشیدم مطلب نوشتم تا اومدم بفرستم... همه ش ....پرید که پرید!!!دعواوااااایدعواگریه‌آور

دعای قبل از وصل شدن به اینترنت!!:.. اللهم اتصلنا الاینترنت اللهم اعتنی کانکشن فی دنیا والاخرت انا نعوذبک من کله ویروس الخبیس اللعین والملعونیه و انا نعوذبک من الدیسکانکشن فی دنیا والاخرت امین یا رب العالمین ) خیلی خنده‌دارپوزخندخیلی خنده‌دار

خب حالا میرسیم به موضوع اصلی!!یعنی:


اصولا در بسیاری از کشورهای دنیا مردم برای رهبران و سیاستمداران شان جوک می سازند، یک موسسه تحقیقاتی به نام « بنیاد  پژوهش در موارد عجیب» نتیجه تحقیقات خود را در مورد این که مردم جهان در چه حالتی برای رهبران و سیاستمداران شان جوک  می سازند، به این شرح منتشر کرد:
?) شما در حال رانندگی هستید و در حالی که دارید اخبار مربوط به میزان جاده های آسفالت شده در کشور را می شنوید ماشین  تان توی یک چاله می افتد، اگر آدم بی ادبی باشید به وزیر راه فحش می دهید، اما اگر آدم مودب و باهوشی باشید برای رئیس  جمهور جوک می سازید!!!!

 


?) شما یک همکلاسی داشتید که همیشه در دانشکده او را به دلیل حماقت هایش دست می انداختید، یک روز این خبر را می شنوید  که او وزیر شده است، اگر آدم فرصت طلبی باشید با او تماس می گیرید و تلاش می کنید برای خودتان شغلی پیدا کنید، اما اگر  آدم شریفی باشید برای نخست وزیری که آن وزیر احمق را انتخاب کرده است، جوک می سازید!!!!خیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دار


?) یک مامور پلیس بدون هیچ دلیلی پسرتان را کتک زده است و شما قصد دارید تا در این مورد مقاله ای بنویسید و در روزنامه  معروفی منتشر کنید، اما آن روزنامه حاضر به چاپ نوشته شما نمی شود، شب شما در خانه تان نشسته اید و دارید به سردبیر آن  روزنامه فحش می دهید که در اخبار تلویزیون می شنوید که سردبیر همان روزنامه به دلیل شکایت پلیس زندانی شده و آن روزنامه  توقیف شده است، بلافاصله چهار جوک ناب در مورد دادستان کل کشور می سازید!!!خیلی خنده‌دار


4) میزان تورم به ? درصد رسیده است، شما علیه دولت در تظاهرات شرکت می کنید. میزان تورم به ?? درصد می رسد، شما تصمیم  می گیرید دولت را استیضاح کنید. میزان تورم به ?? درصد می رسد، شما تصمیم می گیرید دولت را سرنگون کنید. میزان تورم به  ?? درصد می رسد، تنها کاری که می توانید بکنید این است که جوک بسازید!!!خیلی خنده‌دار


5) روزنامه می خرید و در صفحه اول آن عکس گروهی را می بینید، ابتدا فکر می کنید که تصویر مربوط به گروهی ازخلافکاران  است که دستگیر شده اند، اما وقتی خبر را می خوانید متوجه می شوید که تصاویر مربوط به کابینه جدید است، در همین حالت  چند نفر از دوستان تان به شما زنگ می زنند و آخرین جوک هایی را که در مورد کابینه جدید ساخته شده است برای شما تعریف  می کنند!!خیلی خنده‌دار


نتیجه گیری: آدم ها در اثر خشم جوک نمی سازند، در اثر عجز جوک می سازند

 

 


سلاااااام به همگی!!خوبین؟خوشین؟
والا من فقط اومدم یه سر بزنم برم چون دیدم اینجا کم کم داره تار عنکبوت میبنده منم که اصلا و ابدا حوصله گردگیری و ...ندارم!!
راستش رو بخواید خیلی دوست داشتم که ششم آذر که دست بر قضا تولدم بود آپ کنم ولی باور کنید اینقدر خسته بودم که نگو و نپرس!تو این مدت به وبلاگ همتون سر زدم و مطالبتون رو میخوندم ولی ببخشید اگه نظر نذاشتم بعدا جبران میکنم!!
اگر از احوالات اینجانب میپرسید باید بگم که خوب خوب خوبم ولی خسته ی خسته ی خسته!آخه همین الان از مدرسه برگشتم!!تو سرویس کلی فکر کردم که چی بنویسم ولی الان همه ش یادم رفت!!فقط اینو بدونین که مدرسه در امن و امانه!!
آها!!یادم اومد!یه خبر مهم دارم:کلاس ما به عنوان شلوغ ترین کلاس مدرسه انتخاب شد!!هوووراااااااااا!!معروف شدیم!

و خبر مهم تر اینکه ناظم عزیزتر از جانم(!)جدیدا به هیچ کس گیر نمیده اونم از نوع سه پیچ!!شاید فهمیده که هیچ فایده ای نداره!!شایدم ما عادت کردیم!
و اما خبر مهم تر تر اینکه میخوان به زودی کارنامه بدن!!!وااااااای..!جالب اینجاست که همه رو بیست میگیرم (سریع بگو ماشالله چشم نخورم!) فقط حرفه بیست نمیشم!اونم به خاطر این بود که سر امتحان به معنای واقعی هنگ کردم و گل کاشتم!اونم گل گاو زبون!!

 

خب.این از این!!حیف که الان اصلا حوصله ندارم وگرنه هی می نوشتم! هی می نوشتم! بازم می نوشتم!دوباره مینوشتم!

حالا میرسیم به اصل مطلب!یه شعر خیلی باحال از خلیل جوادی!!!البته در ادامه مطلب!طبق معمول این جمله یادتون نره:

نظر نشه فراموش                     لامپ اضافی خاموش!!!!!ادامه مطلب...

سلااااااااااام!من اومدم!پس اخماتونو وا کنین بگین خوش اومدی!(گرچه قبلا خودم به خودم گفتم!)
میدونم که میدونید چون درسام زیاده نمیتونم زود زود آپ کنم.....!
بگذریم.........خوبین؟من که خوب خوب خوب خوب خوبم!(خیالتون راحت شد؟)
می خوام یه خبر باور   نکردنی بهتون بدم......!.....آماده اید؟
چند روز پیش.....خب؟....ناظم مدرسه ی ما به یه نفر لبخند زد!!و اون دختر خوشبختی که بهش لبخند زده کسی
نبوده جز.....من!... باورتون میشه؟تازه بعد از اون واقعه ی عجیب دیده شده که چند بار دیگه هم این عکس العمل رو از خودش نشون داده!
خب.این از این که مربوط می شد به روز دختر!(هنوز دیر نشده میتونین بهم تبریک بگین!)خیلی روز جالبی بود!من که کلی خوشم اومد از برنامه هاییی که مدرسه تدارک دیده بود!دو سه روز قبلش من از دم دفتر رد می شدم و از قضا هد بند(تو مدرسه ی ما اجباریه!)نزده بودم.خانم معاون مهربان!منو دید و خیلی به آرامی به من تذکر داد(خیلی خیلی به آرامی!)منم اصلا هول نکردم رفتم در عرض سه سوت,از پریشب تا اون لحظه رو براش توضیح دادم.خودمم نمیدونستم چه ربطی داشت ولی امیدوار بودم که اون خودش یه جوری به هد نزدن من ربطش بده!در آخر کلامات گهربارم!گفتم:همین!
دیدم اصلا عصبانی نیست!با ملایمت گفت :مجری برنامه ی پس فردا می شی؟؟؟!!ماشالله تو که از زبون کم نمیاری.....هول نمی کنی...قشنگ حرف میزنی!......اعتماد به نفست هم که بالاست!
واااای که چقدر مهربون شده بود!اولش یه خورده طاقچه بالا گذاشتم گفتم:آخه من شاید نتونم.....بعدش که فکر کردم دیدم الانه که پشیمون بشه قبول کردم!چی کار کنیم دیگه.....!
به هر حال روز دختر فرا رسید و من خیلی خوشگل اجرا کردم(حال میکنید اعتماد به نفس رو؟)

روز بعد از اون تقریبا نصف بچه ها غایب بودن!!!!!چونکه روز قبل اول صبحی همه بچه ها به مدت دو ساعت تقریبا قندیل بسته بودن!......من چون در سالن بودم جون سالم به در برده بودم(خدا رو شکر!!)

خب این از این!حالا یه چیز دیگه!
از چند سال پیش همش با خودم فکر میکردم 8/8/88چه روز باحالی میتونه باشه!یا مثلا9/9/99!ولی وقتی فهمیدم که این روز,مصادف با تولد امام رضاست....چقدر خوشحال شدم!پس به همتون این روز رو تبریک میگم.حسابی امروز رو خوش بگذرونین چون فقط امروزه!هیچ وقت دیگه پیش نمیاد که دوباره کسی بگه:امروز هشت هشت هشتاد و هشته!فقط یه باره!

دیروز(یعنی پنجشنبه)امتحان علوم و زبان داشتیم.(خب طبیعیه!)ولی سوالات امتحان علوم خیلی طبیعی نبودن!من شب امتحان به دلم برات شده بود که از مبتکران میاد!بنابر این تمام شب رو بیدار موندم و مبتکران(یه کتاب وحشتناک سخت)خوندم و جدول مندلیف حفظیدم! پنجشنبه تو سرویس دیدم بچه ها کتاب درسی دست شونه!(ناامید شدم)برگه هارو که دادن......همه ی سوالا بدون استثنا از مبتکران اومده بود!.....و من به حس ششم خودم می بالم!بلافاصله بعد از امتحان بردنمون بیرون واسه ی جشن میلاد امام رضا(ع).نصف بچه ها به خاطر این که امتحان خراب کرده بودن زار زار گریه میکردن.مدیر مدرسه بین بچه ها راه میرفت میگفت چه بچه هایی !!!حاجت روا بشین!!....(فکر میکرد برای امام رضا گریه میکنن!)!!!!!!

ببخشید!خیلی سرتون رو درد آوردم!!خیلی حرف زدم!!!تازه کلی اتفاق مونده.این فقط سه تاش بود!

الان باید برم سر وقت تحقیقاتم در مورد انرژی هسته ای(حق مسلم ماست!!)!اگه یه سایت خوب سراغ دارید حتما بگین.ممنون میشم.

 

نظر نشه فراموش                                        لامپ اضافی خاموش!!!!!


سلااااااام!خوبین؟مرسی از نظرای خوشگلتون!ببخشید که دیر کردم...مدرسه ست و هزار مشکل....کلی سوتی باحال جمع کردم از مدرسه مون سر فرصت تعریف میکنم!!

معادله 1

تفریح + کار + خوراک + خواب = انسان

خواب + خوراک = الاغ

پس

الاغ + کار + تفریح = انسان

و بنابراین

الاغ + کار =  انسان – تفریح

و به عبارت دیگر

انسانی که تفریح نداره = الاغی که فقط کار می کنه

 

 معادله 2

خواب + خوراک + در امد = مرد

خواب + خوراک = الاغ

پس

الاغ + در امد = مرد

و بنابراین

الاغ =  مرد – در امد

به عبارت دیگر

مردی که درآمد نداره =  الاغی که فقط میخوره و می خوابه

 

 معادله 3

خواب + خوراک + خرج پول = زن

خواب + خوراک = الاغ

پس

الاغ + خرج پول = زن

و بنابر این

الاغ = زن – خرج پول

و به عبارت دیگر

زنی که پول خرج نمی کنه = الاغی که فقط می خوره و می خوابه

 

 

نتیجه گیری:

از معادلات 2 و 3 داریم :

مردی که درآمد نداره = زنی که پول خرج نمی کنه

پس

فرض منطقی 1 :مرد ها درآمد دارند تا نگذارند زن ها به الاغ تبدیل شوند

فرض منطقی 2 : زن ها پول خرج می کنند تا نگذارند مرد ها به الاغ تبدیل شوند

بنابر این

مرد + زن = الاغ + در آمد + الاغ + خرج پول

و از فرض های 1 و 2 نتیجه می گیریم که :

مرد + زن = دو الاغی که با هم به خوبی و خوشی زندگی می کنند !!!!

لطفا نظر یادتون نره!!!!

 


سلام!خوبین؟اول از همه باید یه تشکر دزست و حسابی بابت نظرات  بکنم!اامروز خواستم دو تا پست با هم آپ کنم با خودم گفتم چه خبره؟!!بذارمش برای بعد!!پس آپ بعدیم  یه معادله ی جالبه که خیلی هم منطقیه!!البته ریاضی نیست.
دیروز رفتم مدرسه!!!مامانم کلی سفارش کرده بود که (به خاطر آنفولانزای خوکی)با کسی روبوسی نکنم ..نپرم بغل بچه ها<با لیوان خودم آب بخورم.....و...و...و.....!!!!!ولی وقتی رسیدم اون همه از دوستامو یجا!ددیدم....همه رو یادم رفت!!!البته با تحقیقاتی که من انجام دادم...به این نتیجه رسیدم که تو مدرسه ما هیشکی آنفولانزا نداره!!!!آاااااره بابا!!خلاصه روز اول با بیکااری و علافی گذشت!!

حالا میایم سر امروز!یعنی روز دوم مدرسه!!اول از همه اینو بگم که اگه پارسال یه نورایی داشتیم.....امسال نورایند و نوری زاده هم بهشون اضافه شد!!!یعنی با این همه نور که تو مدرسه ی ما هستش تا پایان سال حسااااابی برنزه می شیم!!!!ماشالله هزار ماشالله هر کدومشون یه پا خورشیدن!
این متنو امروز سر کلاس ریاضی ته دفترم نوشتم(بس که بیکار بودم!)الان خواستم بکنمش گفتم حیفه بذار بنویسمش اینجا تا شماهام فیض ببرین!!!ا
:مروز روز دوم مدرسه س!زنگ اول که علوم داشتیم...ولی ..دبیر نداشتیم!!یعنی نیومده بود!به جاش یه خانوم خیلی ماه مهربون ماه خوب......بوس بوس!اومد و اجازه داد تا آخر زنگ حرف بزنیم!
حالا هم که سر کلاس ریاضیم!خانم....داره حرف میزنه!در مورد اینکه ما دیگه سال سومیم و باید خیر سرمون تلاشمون رو صد چندان!کنیم!!(مرسی واقعا!اگه نمیگفتی من اصلا نمیفهمیدم باید درس بخونم..خوب شد گفتی!!)
ولی از حق نگذریم این دبیره هم مجربه..هم مجرد!!!اون طورا هم که طعریفشو میکردن وحشتناک نیست!از سال سومای پارسال شنیده بودم که خیلی بد اخلاقه!اما اصلا اینطوری نیست.به نظر خیلی مهربون و خوب میاد(از بس که من خوش بینم!)
خب دیگه داره چپ نگاه میکنه!فکر کنم بو برده دارم یه چیزایی مینویسم!

خوب نوشته بودم؟؟ولی زنگ ریاضی بامزه بود. یه خورده حرف میزد یه خورده وای میستاد نگاهمون میکرد!هی ما اونو نگاه میکردیم...هی اون مارو!
از این به بعد نمیتونم تند تند آپ کنم(نه که الان این کارو میکنم!!؟)متاسفانه یا خوشبختانه باید درس بخونم تا مثل همیشه توی درسام موفق باشم!(از همین اول کاری نیازمند دعا های سبزتان هستم!)
دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه!!پس خداحافظ تا بعد!

نظر که یادت نرفته؟؟!!


سلام!!!مؤدبمؤدب
خوبین؟...........واقعا خوبین؟آخه فقط چند روز به مدرسه مونده هاااا!!!!من که دپرس به معنای واقعیم!
به نظر من مدرسه فقط یه هفته ی اولش باحاله و.......هشت ماه و بیست و سه روز دیگش به درد نمیخوره!!!!!!!پوزخند
امروز هیچ کلاسی نداشتم!از شانس بد من سر ساعت هشت بیدار شدم و تا الان به عنوان یه بیکار تمام عیار!تو خونه بودم!!!وااااایفاینال زبانم که چند روز پیش دادم....نتیجه ش هم گرفتم ولی اونطور که میخواستم نبود!!!به نظرم تو کلاسی بهم کم داده بوووود!آخه من که اون همه!سر  کلاس فعال بودم!!!!!!.....گریه‌آور
دیروز چند تا بازی فلش باربی برای خواهر کوچولوم آورده بودم.....دست بر قضا لباسهای چینی داشتند!دیدم یهو بلند شد رفت بعد چند دقیقه برگشت!خسته کننده
موبایل اسباب بازیشو آورده بود!بهم گفت:سارا شماره ی جومونگ چنده ببینم از این لباسا میپوشه یا نه؟؟!!!خیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دار

خب!حالا میریم سر اصل مطلب!!یعنی:
شرایط ازدواج در شهر های مختلف ایران!!!!!
اول از همه اینو بگم که من اصلا قصد توهین به  هموطنای عزیزم رو ندارم!!!تازه!شهر خودم هم بین شونه!!!مدرک داشتن
پس لطفا اگه جنبه ندارین نخونین!!!......و اگه خوندین.......نظر یادتون نره!!!آفرین

 -در شهر خرم آباد از استان لرستان:شرایط عبارتند از:

    *داشتن باشگاه بدنسازی

    *داشتن حداقل یک مقام نائب قهرمانی در مسابقات قویترین مردان ایران

    *داشتن عکس یادگاری و امضا از فرامرز خود نگار و محراب فاطمیخیلی خنده‌دار

    *بازگرداندن کمک های مردمی مفقود شده در زلزله بم به مسئولان ذیربط!!!

    *نکته:در صورتی که عضلات شکم شش طبقه باشند امتیاز ویژه محسوب خواهد شد!(5 امتیاز)


  2-شهر تبریز از استان آذربایجان غربی.شرایط عبارتند از:

    *تلفظ حرف قخیلی خنده‌دار

    *ادای کلمات قلقلک و قوز بالای قوز بدون کوچکترین اشتباه!

    *دانستن جواب مسئله 2X2 از لحاظ مختلف

    *بلد بودن جک های متعدد درباره بچه های تهران

    *داشتن مدال لیاقت و شجاعت از اداره فرهنگ و هنر تبریز جهت بستن بمب به کمر و منفجر کردن کامیون حامل جک های صادراتی تبریز به استان های همجوار.

 5-شهر قزوین از استان قزوین.شرایط عبارتند از:ادامه مطلب...

پنج شنبه 88/6/26

نظر

ببینم کی میتونه نظر نده!!!!

تاسف برانگیز ترین عکس از دیدگاه ایرانیان مقیم انگلیس!

چه دل خوشی دارنااااا!
کجاش تاسف برانگیزه؟من که تاسفم نمیااااد!!!
انفاقا خیلی هم نازه!الهی!!!

نازی!!!!


پنج شنبه 88/6/19

نظر

سلااااااااام....به همه ی دوست جونای خودم!تبسمتبسمتبسم
همه خوبین؟تو این ده روزه که من نبودم ماشالله چقدر بزرگ شدیییین!!!!!!!پوزخندپوزخندپوزخند
دیروز خسته و کوفته از سفر برگشتیمخسته کنندهخوابم گرفتگیج شدم....خواستن برم بالا که دیدم توی آسانسور با خط قرمز نوشته:
حمل اشیاع وااااایسنگین وحجیم با آسانسور اکیدنوااااایوااااای ممنوع!خیلی خنده‌دار
اولش یه خورده فکر کردم ببینم کار کی میتونه باشه به جز مدیر ساختمون!واقعا که!آبروی همه رو برده با این غلطای املاییش!خیلی خنده‌دار
گفتم چیکار کنم....چیکار نکنم که خودش خجالت بکشه شرمندهبرش داره.....!
رفتم یه خودکار آوردم....غلطاشو خط زدم و درستشو زیرش نوشتم!بعدش مثه معلما یه خط کشیدم و روش نوشتم 18.خیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دار
زیرشم نوشتم:آفرین پسرم!آفریناز روی هر غلط دو خط بنویس!!!!!!قابل بخشش نیستقابل بخشش نیستآسانسورو فرستادم پایین.و منتظر اقدام بعدی ایشان هستم!

خب!مثه اینکه زیادی حرف زدم!هیسسسسخسته کننده
اما یه چیز دیگه!من توی این وبلاگ بیشتر خاطراتم رو مینویسم!ولی ازتون می خوام که توی قسمت نظرات بگین دیگه در چه موردی بنویسم .شما فقط یه اشاره کنید  .....ببینید من چیکار میکنم!!!خب؟پوزخندمرسی!!دوست داشتندوست داشتندوست داشتن
پس فعلا بای!

نظر نشه فراموش                                      لامپ اضافی خاموش!!!!!!!!!!                          


<      1   2   3   4      >