اما در مورد قسمت بعدي که موضوع جن،ارواح خبيسه،ديو واينجور چيزا بود.راستشو بخواي ترس از اينجور چيزا طبيعيه.يادمه 13 سالم بود که کل خونواده به يه مسافرت چند روزه رفته بودن.منم خونه تنها بودم.شب اول يه چماق کنار خودم گذاشتمو رفتم که لالا کنم.ولي يه حسي مثله همين حس تو داشتمو تا صبح چش رو چش نزاشتم.با هر صدايي چماقو ورميداشتمو تو حياط قدم ميزدم.شبهايه بعدي هم طبق همين روال عمل کردم.