سلام.نظر خاصي نداشتم ولي ميدونستي كه
دهقان فداكار پير شده، چوپان دروغگو عزيز شده، شنگول و منگول گرگ شدن، كوكب حوصله مهمون رو نداره،كبرا تصميم گرفته دماغشو عمل كنه، روباه و كلاغ دستشون تو يه كاسه اس، حسنك گوسفنداش رو ول كرده تو يه شركت آبدارچي شده، آرش كمانگير معتاد شده، شيرين ، خسرو و فرهاد رو پيچونده و با دوست پسرش رفته اسكي، رستم اسبش رو فروخته يه موتور خريده و با اسفنديار ميرن كيف قاپي، واقعا چه بر سر منو تو آوردن.